دیوان احزان



چمدان دست تو و من به رهت چشم به راه بغض من بدرقه راه تو شد پشت پای تو نه یک کاسه که ابری شدم و باریدم سفر آغاز نکرده چقدر دلتنگم میروی میبری اما همه ی جان مرا تا به کی منتظر لحظه دیدار تو باید بودن خسته ام خسته ازین چشم به راهی که مرا میکاهد تا قیامت چقدر مانده بگو تاب ندارم دیگر زندگی بعد توام کنج قفس گشت مرا تا به کی منتظر لحظه ی دیدار شوم تا به کی منتظر لحظه ی پرواز شوم حمیده ضربی زاده
دست بردار قضاوت نکن اینگونه مرا هر چه شد هر چه نشد دید خدا قاضی اوست اگر از جانب من سر زده یک ذره خطا شاهدش بوده خداوند و سزایم بدهد وگر از جانب من دیده خدا نیکی من ناظرش بوده خداوند و جزایم بدهد گر خطاکار و گنهکار پر از عیب منم من خطا کرده خدا بخشیده پرده ی مهر خدا عیب مرا غیب کند هر چه شد چشم بپوشان ز من و هیچ مگو هیچ مپرس که بقول حافظ تو چه دانی که پس پرده چه ها میگذرد حمیده ضربی زاده

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دریای مواج آموزش php (وبلاگ یک پی اچ پی کار) هتل لوکس دلنوشته های خورشید پاورپوینت کل دروس پیام های آسمان نهم نابکده Jeff Mary سایت رســـمی شاعــرتاپیلماز مراغه ای